|
|
Zatik
consiglia: |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
Iniziativa
Culturale: |
|
|
|
|
|
24 Aprile 2016 _ in occasione del 101 anniversario del Genocidio trasferitosi in Iran _ Libro intitolata Sopravissuto di Khoy la mia Nonna Arusiak. زهره باوندی، مترجم خویی تبار كتاب آروسیاك، بازماندۀ خوی
|
24 Aprile 2016 _ in occasione del 101 anniversario del Genocidio trasferitosi in Iran _ Libro intitolata Sopravissuto di Khoy la mia Nonna Arusiak
فصلنامه فرهنگی پیمان - شماره 59 - سال پانزدهم - بهار 1391
آشنایـی با زهـره باونـدی، مترجم كتاب آروسیاك، بازماندۀ خوی
Click to enlarge
زهره باوندی
زهره باوندی، مترجم خویی تبار كتاب آروسیاك، بازماندۀ خوی، در 1340ش درتبریز متولد شد. وی در یک سالگی به همراه خانوادهاش به انگلستان رفت و پس از بازگشت به ایران، بنابر موقعیت شغلی پدر، در تهران سکنا گزید. دورۀ دبستان و راهنمایی را در مدرسۀ کودکان تیز هوش (مدرسۀ دانشآموزان استثنایی کنونی، وابسته به مرکز سنجش استعدادهای درخشان) گذراند و دیپلم دبیرستان را در 1359ش، در رشتۀ اقتصاد اجتماعی، از دبیرستان آذر، دریافت کرد. در سالهای انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها، به مطالعه و تکمیل معلومات زبان انگلیسی خود پرداخت و در 1364ش در رشتۀ زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج پذیرفته شد و پس از اتمام دورۀ تحصیلی، مدرک کارشناسی ارشد را، در 1373ش، در همین رشته، از واحد مرکزی دانشگاه فوق دریافت کرد و به تدریس زبان انگلیسی در دانشگاهها پرداخت که تا به امروز ادامه دارد. وی هم زمان با کار تدریس به ترجمۀ داستانهای کوتاه و مقالات گوناگون در برخی جراید پرداخت. از کارهای عمدۀ او در این زمینه ترجمۀ مجموعه مقالاتی دربارۀ بیماریهای صعبالعلاج و چاپ آن در ماهنامۀ درد است. وی همچنین به ترجمۀ مقالاتی در مورد معرفی بیماریهای نادر و نیز اطلاعرسانی در مورد اهمیت پیوند اعضا، به خصوص پس از مرگ مغزی، در جامعۀ ایرانی در ماهنامۀ درد از انتشارات تیمورزاده پرداخته. ایشان در حال حاضر به منزلۀ مترجم فیلم با صدا و سیما همکاری میکند.
آروسیاک، بازماندۀ خوی نخستین ترجمۀ اوست که در 1387ش، به صورت کتابی مستقل به چاپ رسید و سال بعد در اختیار خوانندگان قرار گرفت.
در ادامه گفت و گوی خانم باوندی در مورد کتاب آروسیاك، بازماندۀ خوی ، که در مجلۀ خوینگار به چاپ رسیده و همچنین بخشهای گفتار مترجم و پیشگفتار(به قلم علی اصغر سعیدی خویی) کتاب ارائه شده است.
بازخوانی گوشهای از تاریخ خوی در گفت و گو با زهره باوندی[1]
خوییها همیشه طالب صلح و آرامش بودهاند
خوینگار:در مورد کتاب بازمانده، که به مسائل جنگ عثمانی و ارامنه مربوط میشود، بیشتر توضیح دهید.
باوندی: ماجرای کتاب به سال 1297 شمسی و آغاز جنگ جهانی اول باز میگردد. در آن سالها خوی در اشغال نیروهای عثمانی است که به بهانۀ بیرون راندن قوای ارامنه، به سرداری آندرانیک، در خوی مستقر شدهاند. کتاب از زبان آروسیاک، مادربزرگ خانم هارطونیان، بازگو میشود که در آن زمان در خوی میزیسته و به بیان خاطرات غمبار آن سالها و کشتار ارامنه میپردازد.
هدف اصلی هارطونیان از نگارش کتاب تأکید بر روی این مسئله است: جنگی که در اذهان اهالی خوی و دیگر شهرهای آذربایجان به جنگ ارمنی و مسلمانان معروف است نه تنها بین ساکنان بومی ارمنی و مسلمان خوی رخ نداده بلکه اینان سالها در کنار یکدیگر در نهایت صلح و آرامش زندگی کردهاند. خوییها همیشه طالب صلح و آرامش بودهاند. البته، تمامی این وقایع، یعنی لشگرکشی آندرانیک به خوی برای نجات ارامنه و اشغال خوی توسط نیروی عثمانی و کشتار ارامنه توسط آنان، به تقضیل در کتاب تاریخخوی، تألیف شادروان دکتر محمد امین ریاحی، آمده است.
●: بد نیست خلاصهای در مورد این وقایع تاریخی بگویید.
■: کتاب خانم هارطونیان با نام بازمانده،[2] در سال 2002 در لوسآنجلس(به زبان انگلیسی) به چاپ رسیده و با نام آروسیاک، بازمانده خوی، در سال 1388 در تهران به زبان فارسی چاپ شده است. آروسیاک، یکی از صدها ارمنی شهر خوی است که از وقایع خونین آن دوره به همت و رادمردی و انساندوستی مردم خوی جان سالم به در برده است و بعدها خاطرات آن سالها را برای نوهاش بازگو کرده است.
سال 1293 شمسی مصادف با شروع جنگ جهانی اول در اروپاست. با وجود اعلام بیطرفی از جانب حکومت وقت ایران دامنۀ جنگ به واسطۀ درگیری نیروهای روس و عثمانی به آذربایجان نیز کشیده میشود.
در آن زمان، ارمنستان تحت نفوذ روسیه است و بالطبع در مقابل عثمانی قرار دارد. ارامنۀ مقیم عثمانی نیز با گریز از آن کشور به نیروهای ارمنی به فرماندهی آندرانیک پیوسته و به سمت آذربایجان حرکت میکنند تا مانع از هجوم عثمانیها به ارامنۀ مقیم در شهرهای آذربایجان شوند. دو سپاه در شهرهای آذربایجان از جمله خوی، ارومیه و سلماس درگیر میشوند. پس از جنگ خونین، عثمانیها سپاه آندرانیک را عقب میرانند و با استفاده از ضعف حکومت ایران، دست به کشتار ارامنۀ شهرهای آذربایجان، به ویژه، خوی میزنند. شرح مفصل این وقایع در مقدمه روشنگرانۀ کتاب، به قلم شیوای آقای علی اصغر سعیدی، آمده است.
●:گویا خانم هارطونیان، قبل از چاپ نسخۀ انگلیسی کتاب، تاریخ خوی را نیز مطالعه کرده بودند؟
■: قبل از چاپ کتاب، خانم هارطونیان به توصیۀ ویراستار کتابش تاریخ خوی را مطالعه میکند. به گفتۀ خودش از آنجا که مرحوم دکتر ریاحی بدون تعصب و با استناد به مدارک این فاجعه را بازگو نموده بخشهایی از تاریخ خوی را عیناً به انگلیسی برگردانده و در کتاب میگنجاند. برای قدردانی از دکتر ریاحی و پرس و جو در مورد خاندان حکیم افتخار، که در آن دوران به خانوادۀ مادربزرگش پناه داده بودند، نسخهای از کتاب را برای ایشان هم میفرستد.
شادروان دکتر ریاحی از انتشار کتاب خانم هارطونیان و اینکه حقایق در مورد جنگ عثمانیها و ارامنه در جریان جنگ جهانی اول و وقایع مربوط به خوی گنجانده شده بسیار خرسند بودند و با تواضع همیشگی و خاص خود میگفتند: «من فرصت ندارم ولی این کتاب باید ترجمه شود تا واقعیت روشن شده و ذهنیت سیاه و نا به جایی که در مورد کشتار ارامنه در خوی در اذهان مردم جای گرفته زدوده شود». بدیهی است زمانی که فرمودند کتاب را ترجمه کنم افتخاری بزرگ نصیب من شد. ایشان نه تنها مشوق اصلی ترجمۀ کتاب بود بلکه پس از اتمام ترجمه نیز بزرگواری را به حد اعلا رساند و با مطالعه و تصحیح آن مهر تأیید بر کتاب زد. همواره هم پیگیر چاپ کتاب بود.
باید اضافه کنم که بسیاری از مردم خوی با این سوءتفاهم که دعوای ارمنی و مسلمان بین اهالی مسیحی مقیم خوی رخ داده بار آمدهاند، بیآنکه دلیل واقعی رخدادهای تاریخی را بدانند یا بکاوند. به عنوان یک خوییتبار بسیار خرسندم که قادر بودهام سهم اندکی در زدودن این لکۀ ننگ از نام خوی، که نزدیک به یک قرن بر آن سنگینی کرده است، داشته باشم.
●: ترجمه در سال 1385 به پایان رسیده ولی کتاب در سال 1388 چاپ شده است. دلیل چه بوده؟ کتاب به زبانهای دیگر هم چاپ شده است؟
■: علت عمدۀ تأخیر پیدا نکردن ناشر مناسب بود. خوشبختانه با همکاری نشر افکار و مدیر آن، آقای ساسانی، کار چاپ کتاب به انجام رسید.
طی چند ملاقات حضوری، که در امریکا با خانم هارطونیان داشتم، ایشان اطلاع دادند که کتاب در دست ترجمه به فرانسه است. بعد از چاپ نسخۀ فارسی، کتاب از طرف ارامنه بسیار مورد توجه قرار گرفت به طوری که از طریق ارسال نامه و گفت و گو تعداد زیادی از هموطنان اسناد و مدارک بیشتری از آن سالها در اختیار من و خانم هارطونیان قرار دادند و روزنامۀ ارمنیزبان آلیک هم به معرفی کتاب پرداخت.
آقای آرا اوانسیان، که جزو هیئت تحریریۀ این روزنامه است، از خانم هارطونیان تقاضای ترجمۀ کتاب به ارمنی را کرد. از آنجا که تسلطشان بر فارسی بیشتر از انگلیسی است میخواست از روی نسخۀ فارسی این کار را انجام دهد. خوشبختانه این کار عملی شد و نسخۀ ارمنی کتاب توسط بخش تاریخ و شرقشناسی دانشگاه ایروان به چاپ رسید که دربرگیرندۀ نقاشیها و عکسهای تاریخی مانند دروازۀ سنگی و عکسهای مرحوم حکیم افتخار و آروسیاک نیز هست، که در نسخۀ فارسی نیامده است.
رئیس بخش تاریخ دانشگاه ایروان، دکتر ملیکیان، که چند روزی به ایران سفر کرده بود، طی ملاقاتی با حجتالاسلام احمد احمدی، رئیس انتشارات سمت، در مورد این کتاب و رونمایی نسخۀ ارمنی در ایروان، که از متن فارسی برگردانده شده، صحبت میکند.
از آنجا که دکتر احمدی همشهری افتخاری خوی هستند و همواره نسبت به این شهر و مردمانش عنایت دارند از طریق حجتالاسلام دکتر طه مرقاتی با من تماس گرفته و خواستار ارسال نسخهای از کتاب شدند.
دکتر احمدی پس از مطالعۀ کتاب خواستند تا به صورت حضوری توضیحات بیشتری ارائه دهم. در دیداری که با ایشان داشتم علاقه و لطفشان به خوی و تاریخ مردم آن وصفناپذیر بود. ایشان به قدری به خوی علاقه دارند که شعری در مقام تمجید از شهر سرودهاند و برای ما هم خواندند.
گفتار مترجم
همه چیز با یک نامه آغاز شد.
چهارشنبه روزی بهاری در سال 1381 بود که پدرم نامهای از خانم هارطونیان به من داد تا بخوانم. تنها تصوری که در آن چهارشنبۀ بهاری به ذهنم خطور نکرد این بود که پنج سال بعد به عنوان مترجم مقدمهای بر کتاب ایشان خواهم نوشت.
خطاب نامه به استاد ارجمند، جناب آقای دکتر محمد امین ریاحی، بود که توسط ناشر کتاب بیبدیل ایشان، تاریخ خوی، به دستشان رسیده بود. خانم هارطونیان در آن زمان کتاب بازمانده را، که روایت زندگی مادربزرگشان است، به چاپ رسانده و از تاریخ خوی به عنوان یکی از اساسیترین منابع تاریخی سود جسته بودند. مضمون آن نامه تشکر و قدردانی ایشان از بیان حقایقی در مورد کشتار ارامنه بود که کمتر کسی بدانها اشاره نموده بود و جناب دکتر ریاحی، بیهیچ کم و کاست، تمام آن وقایع شوم را به رشتۀ تحریر در آورده بودند. اما نامه پرسشی را نیز در بر داشت: «جناب آقای دکتر ریاحی، شما که بهتر از هر فردی با تاریخ خوی آشنا هستید و خانوادههای شهر را میشناسید آیا از خانوادۀ افتخار اطلاعی در دست دارید؟».
و نام افتخار نقطۀ وصل این ماجرا شد.
از آنجا که خانوادۀ من به سبب ازدواج عمۀ بزرگم با خانوادۀ افتخار منسوب است، نامۀ خانم هارطونیان به پدر من سپرده شد تا پاسخی شایسته و کامل به آن داده شود و به این ترتیب، ماجرایی که در حدود نود سال پیش در خوی و در منزل مرحوم حکیم افتخار آغاز شده و ظاهراً به فراموشخانۀ ذهن همگان سپرده شده بود بار دیگر جوانه زد و با تداوم گفت و گو و مکاتبه با خانم هارطونیان عمیقتر گشت.
پس از خواندن کتاب تمایل خاصی نسبت به ترجمۀ آن در خود حس میکردم و هنگامی که این مسئله را با خانم هارطونیان در میان گذاشتم ایشان با شور و علاقۀ کمنظیری تقاضای مرا پذیرفتند و ... .
... و حاصل کتاب آروسیاک، بازماندۀ خوی است که در دست دارید.
امیدم این است که توانسته باشم نانوشتهها را نیز به ترجمه بکشم و به عنوان فردی از تبار خوییها دِین خود را به این شهر و مردمانش ادا نمایم.
... و کلام پایانی اینکه چاپ هیچ کتابی بدون همیاری عزیزان میسر نبوده و نیست و جا دارد از تمام آنانی که مرا در به ثمر رساندن این کار یاری نمودند تشکر کنم و بگویم که اگر تشویق و پشتگرمی استاد ارجمند، جناب دکتر محمد امین ریاحی خویی نبود، این اثر هرگز به ترجمه درنمیآمد و اگر عنایت و قلم پرتوان سرور گرانقدر، جناب آقای علی اصغر سعیدی خویی نبود، زوایای تاریخی که در مقدمۀ ایشان آمده تا ابد در پردۀ ابهام باقی میماند و اگر پیگیری و دلگرمی مداوم پدرم ـ محسن باوندی و مادر بیهمتایم ـ سیمین جوادزاده ـ نبود، ترجمه هرگز پایان نمییافت. اگر تلاش صمیمانه و مصرانۀ آقای حسن حیدری نبود، هرگز به چاپ نمی رسید.
و از همیاری آقایان شهنام و مسعود دادگستر و صبوری دستاندرکاران ـ نشر افکار ـ سپاسگزاری میکنم.
و تمام آنچه من در چنته برای قدردانی دارم کلام است و اینکه:
من همواره مدیون بزرگواری همۀ شما هستم.
زهره باوندی
تهران ـ بهمن 1387
پیشگفتار
حدیث درد گفتیم و شنفتند
شنفتند و دریغایی نگفتند
مگر افسانهای جن و پری بود
که شنفتند و کودکوار خفتند
کتاب آروسیاک، بازماندۀ خوی، نوشتۀ خانم رزمری هارطونیان، سرگذشت پرفراز و نشیب یکی از صدها هممیهن ارمنیتبار ماست،که از بد حادثه در وقایع مصیبتباری که در سال 1297 خورشیدی، در شهرستان خوی رخ داد گرفتار آمده بودند. سرگذشت آروسیاک نمونهای از خصلتهای انسانی و ازجانگذشتگی شجاعانهای است که در آن روزهای بحرانی و پرآشوب ـ که شهر در تصرف سپاه اجنبی است و عسکرهای عثمانی برای کشتار ارمنیها فرمان و فتوا در دست دارند از سویی نیز بیماری، قحطی و گرسنگی در شهر بیداد میکند ـ مردم با همت و حمیت خوی از خود نشان دادهاند. در این اقدام دلیرانه، تمامی طبقات، از حاکم و بزرگان و اعیان شهر گرفته تا زن و مرد عادی، از جان و دل شریک و کوشا بودهاند.[3]
دهههای نخستین قرن بیستم از ادوار تاریک و غمبار تاریخ کشور ماست. در این سالها بخشی از خاک ایران، به ویژه، شهرهای آذربایجان بارها لگدکوب سپاهیان روس و عثمانی شده و ساکنان بیگناه و بیدفاع آن قربانی مطامع غرضآلود وتعصبات خشک نیروهای مهاجم قرار گرفتند و از این رهگذر لطمات جبرانناپذیری بر آنان وارد شد.
اولین دهۀ قرن مصادف با استبداد صغیر است در آن روزها وقتی که محمد علی شاه قاجار همراه با اطرافیان خودکامه، فاسد و فرصتطلب خویش، فارغ از خطراتی که استقلال و امنیت ملت را به شدت تهدید میکرد، با خوشخیالی قهوۀ ختم نهضت مشروطیت را مینوشید نیروهای روس به بهانههای واهی وارد آذربایجان شده و آنگونه که بازیل نیکیتین، آخرین کنسول روسیۀ تزاری در ایران، در کتاب خود نوشته است:
«تنها در ارومیه تقریباً هشتاد هزار سرباز روس بود که خوب میخوردند و استراحت میکردند وکار آنان منحصر به این بود که در سه نوبت بازارهای فقیرانۀ شهر را غارت کنند».[4]
مدتی بعد جنگ جهانی اول، در سال 1914م (1293 خورشیدی) آغاز میشود و با وجود اعلام بیطرفی از سوی حکومت ایران، شعلههای آن به شهرهای کشورمان کشیده میشود. در گیرودار این جنگ میان نیروهای روس و عثمانی، شهرهای آذربایجان به میدان تاخت و تاز قوای مهاجم مبدل میشود و مردمان آن سامان صدمات جانی و مالی فراوان میبینند. استاد محقق، کاوه بیات، مینویسد :
«موقعیت جغرافیایی آذربایجان در مقام حدفاصل دو حوزۀ متلاطم قفقاز روس و حدود شرقی عثمانی از یک سو و تنوع قومی و فرهنگی مردمانش از سویی دیگر، زمینه را برای حوادث مهیبی فراهم ساخت... امواج جنگ و آوارگی ناشی از آن اقوامی چون جیلوهای حکاری و ارامنۀ عثمانی را نیز بدین سامان سوق داد که بر پیچیدگیهای موجود افزود».[5]
ولی، پیش از پایان جنگ، انقلاب بلشویکی در روسیه پیروز شده و نیروهای روس مجبور به عقبنشینی میگردند. اما دولت انگلیس، که حریصانه در کمین نشسته، برای پر کردن جای خالی روسها، مسیحیان ارومیه و سلماس و بخشی از کردهای ساکن مرز ایران و عثمانی و نیز تعداد کثیری از ارامنه و جیلوهای[6] آن سوی مرز را، که از وحشت حکومت عثمانی به ایران گریختهاند، برای مقابله با هجوم قشون عثمانی مسلح میکند و باکمکهای مالی و تسلیحاتی که در اختیار سران فریبخوردۀ آنان مانند «مارشیمون»[7] و اسماعیل آقا سیمیتقو گذاشته به تشکیل گروههای غارتگر و چریکی از قبیل «قوای مسلحه» اقدام میکند و آنان را به جان مردم میاندازد تا به مقاصد سیاسی و نظامی خود نایل آید. در این میان کشته شدن مارشیمون و تعدادی از آسوریان به دست اسماعیل آقا سیمیتقو، خشم آسوریان را بر انگیخته و به کشتار در سلماس و ارومیه دست میزنند.
از سوی دیگر ، آندرانیک نامی، که از ارامنۀ قفقاز و سرداری دلاور است، در رأس نیروهای مجهز و جنگآزموده، پس از فروپاشی رژیم سلطنتی تزار روسیه، برای تحکیم پایههای جمهوری تازهتأسیس ارمنستان و به قصد تسخیر و استفاده از قلعۀ استراتژیک خوی و ایجاد پایگاهی در برابر هجوم قوای عثمانی، به سوی خوی حرکت میکند. رسیدن این خبر نگرانکننده به گوش اهالی خوی همۀ شهر را غرق در وحشت و تشویش میکند. رجال و سران مجرب خوی، پس از مدتی شور و مصلحتاندیشی و با یادآوری وقایع خونباری که بر ساکنان بیگناه و آرامشطلب ارومیه و سلماس گذشته است، به این نتیجه میرسند که باید با تمام نیرو و تا آخرین نفس در برابر هر تهاجمی ایستادگی کنند. در اجرای این تصمیم خرد و بزرگ در پناه برج و باروی شکستناپذیر خوی از شهر و شرف خود دفاع میکنند. پس از سه روز مقاومت دلیرانه نیروی عثمانی نیز از جانب سلماس به بهانۀ کمک به سمت خوی میشتابد. سرانجام نیروی آندرانیک با تحمل تلفات سنگین، از راه جلفا، مجبور به عقبنشینی به آن سوی ارس میشود. [8]
اما جای بسی تأسف است که پس از عقبنشینی آندرانیک کارد جلادی به دست عسکرهای عثمانی میافتد و به بهانۀ پاکسازی شهر از عوامل دشمن هرجا دستشان به ارامنه و یا حامیان ایشان میرسد از اعمال هیچ جنایتی روگردان نیستند. تأسفانگیزتر اینکه، در افواه بعضی از مردم ناآگاه، این رویداد ناگوار تاریخی، که جنگ عثمانیها با ارامنۀ رانده شده از عثمانی و قشون آندرانیک بود، با عنوان «دعوای ارمنی و مسلمان» قلمداد شده و گاهی نیز گناه آن را به پای مردم همیشه مسالمتجوی خوی گذاشتهاند. در حالیکه ساکنان مسلمان خوی به پاس سالها همزیستی مسالمتآمیز و رعایت حق همسایگی توأم با صفا و صمیمیت، در آن روزهای پرخطر، بسیاری از ارامنۀ همشهری خود را در خانههای خود پناه داده و از بذل هیچ کمکی به آنها دریغ نورزیده و از رهگذر این حوادث تلخ خود نیز کمتر از آنان آسیب ندیدهاند.
ناگفته نباید گذاشت که سکونت ارامنه در سرزمین ایران، به ویژه، در شهرهای آذربایجان سابقهای بس طولانی دارد. جهانگردان و سفیرانی که از دیرباز از کشورهای اروپایی به ایران آمده و از شهر خوی گذشتهاند عموماً در آثار و سفر نامههای خود، ضمن اشاره به سرسبزی و طبیعت زیبای این منطقه و موقعیت ممتاز و بااهمیت برج و باروی شهر، از کثرت ساکنان ارمنی در این منطقه سخن گفته و خلق و خوی ملایم و مسالمتآمیز اهالی را در مقابل آنان و هر بیگانهای که گذارش به این شهر می افتاد بسی ستودهاند. [9]
اوژن اوبن، وزیرمختار فرانسه در دربار ایران، در بازدیدی که در سال 1907م (1285خورشیدی) از خوی کرده، ضمن تأکید بر دینداری اهالی این شهر، در سفرنامۀ خود نوشته است که در حدود 110 خانوار ارمنی در خوی ساکناند که در طول سالیان دراز در کنار همشهریان مسلمان خود، در کمال صلح و صفا زندگی میکنند و مراسم مذهبی خود را نیز در کلیسای قدیمی شهر برگزار مینمایند. [10]
Click to enlarge
کلیسای سرکیس مقدس
گفتنی است که کلیسای سرکیس مقدس ـ به روایت اوبن ـ که هنگام حملۀ امیر تیمور، همۀ ارمنیهای ساکن خوی به آن پناه برده بودند و محل عقد ازدواج قهرمان این کتاب نیز بوده است؛ هم اکنون به صورت نیمهویران جزو میراث فرهنگی و از جاذبههای گردشگری خوی محسوب میشود. علاوه بر این کلیسا آثار باقیمانده از کلیساهای متعدد در اطراف شهر و نامهای ارمنی بعضی از روستاها و نقاط مختلف جلگۀ خوی، همه نشاندهندۀ قدمت سکونت خالی از دغدغۀ خاطر ارمنیان در کنار اهالی اهل مدارای خوی است. بنابراین، فاجعۀ فراموشنشدنی تابستان 1297 خورشیدی و جنگ میان قوای آندرانیک و قشون عثمانی و سپس کشتار ارامنه توسط عسکرهای عثمانی هرگز نباید به عداوت و اختلاف بین اهالی ارمنی و مسلمان خوی ارتباط داده شود.
اینک جای بسی خوشوقتی است که پس از گذشت یک قرن شمهای از حوادث آن روزهای تلخ به قلم بانویی دانشمند، از نسل سوم آن خاندان، به زبان انگلیسی به نگارش درآمده و با ترجمۀ روان و دقیق خانم زهره باوندی، از تبار یکی از خاندانهای اصیل و فرهیختۀ خوی، در دسترس علاقهمندان قرار میگیرد. به امید روزهای خوشی که پلنگان برای همیشه خوی پلنگی رها کنند و خشم و خشونت در جای جای این جهان پهناور جای خود را به مهر و دوستی دهد و پند حکیمانۀ حافظ: «با دوستان مروت با دشمنان مدارا»، که در طول قرون و اعصار، شعار همیشگی ایرانیان با فرهنگ و آزاداندیش بوده، در سرتاسر گیتی جامۀ حقیقت به خود بپوشد، تا دیگر هرگز حدیث درد از هیچ زبانی شنیده نشود. در آرزوی آن روز.
ع.ا.سعیدی (خویی)
تهران، پاییز 1387
پی نوشت ها:
1ـ این گفت و گو پیشتر در مجلۀ خوینگار، ش17(دی 1390)، ص 9 و10، به چاپ رسیده که عیناً ارائه میشود.
The Survivor2ـ
3ـ محمد امین ریاحی خویی، تاریخ خوی (تهران: توس، 1372)، ص506.
4ـ بازیل نیکیتین، ایرانی که من شناختهام، ترجمۀ علی محمد فرهوشی(تهران: معرفت، 1356)، ص 211.
5ـ کاوه بیات، نامههای ارومیه، اسناد و مکاتبات محمد صادق میرزا معزالدوله (تهران: فرزان روز، 1380)، ص11.
6ـ از اقوام آسوری که بیشتر در سوریه و ترکیه ساکن بودند.
7ـ کلمۀ مار در زبان سریانی به معنی قدیس است و نام شمعون در گفتار عوام به شیمون تغییر یافته است.(برهان قاطع)
8ـ برای اطلاعات بیشتر ر.ک: محمد امین ریاحی، همان، ص435 ـ 550.
9ـ علی اصغر سعیدی، یکی قطرۀ باران، خوی و اروپاییان، به کوشش احمد تفضلی (تهران: بینا،1370)، ص45 ـ 105.
10ـ اوژن اوبن، ایران امروز، ترجمۀ علی اصغر سعیدی (تهران: زوار،1370)، ص88.
http://www.paymanonline.com/article.aspx?id=0BFC9346-78D2-4531-8919-8BF2C2983C11
v.v
|
|
|
|
|