|
|
Zatik
consiglia: |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
Iniziativa
Culturale: |
|
|
|
|
|
Nov 2014 - .آذر 1393- فرخ باور معماران و جامعه ی مدنی
|
"معماران و جامعه ی مدنی"
6 آذر 1393- فرخ باور
توماس کامپانلاّ، کشیش ایتالیایی وقتی که "شهر آفتاب" را درباره ی شهر آرمانی و جامعه ی مدنی نوشت به مرگ محکوم شد و اگر مانند گالیله جاخالی نداده بود احتمالا عاقبت جردانو برونو که روی آتش جهل و تعصب سوخت دامن گیرش می شد تا یاد بگیرد حرف مفت نزند. افکار او واکنشی در برابر نابودی جمهوری فلورانس نیز بود؛ باغ شهری دلباز و زیبا، شش برابر بزرگتر از شهر سنگی، بسته و درونگرای اشرافیت و سلحشوران فئودالی، شهری که روشنفکران و فیلسوف های آن مانند پیکو دلاّ میراندولا، مترجم کتاب های بوعلی سینا به لاتین، آکادمی افلاطونی به راه انداخته بودند تا از آرمان جامعه ی انسانی و آشتی میان افلاطون با ارسطو، واتیکان با جمهوری فلورانس و عدالت و راستگویی گفتگو کنند. میکل آنجلو بوناروتی که مانند پدر و برادرش از هواداران جیرولامو ساونارولا، کشیش مردمی و شهردار جمهوری فلورانس، کشیشی که برای عدالت و حقیقت و راستگویی، اعضای شورای شهر را به 500 نماینده افزایش داد اما در همان میدان شهر به دار آویخته شد و روی آتش تعصب واتیکان سوخت، او هم اگر پس از شکست جمهوری فرار نکرده بود احتمالا در میان کسانی که در شهر به دار آویخته شدند در هوا معلق می ماند تا دیگر کار بد نکند. میکل آنجلو دلش برای عدالت و راستگویی و تحول جامعه می تپید و این از روی نقاشی های سقف کلیسای سیکستین در واتیکان رم پیداست که کسانی را نشان می دهد نیرومند، مدیر، برنامه ریز، پر از انرژی و توانایی و در حال ساخت و ساز برای متحول نمودن شهر، و تندیس داوود را ساخت باهوش، زیرک، آرام، مطمئن و مترصد برای پیروزی علیه زورمداران، که همان پیروزی رُنِسانس در برابر فئودالیسم بود. اما همین نابغه، پس از نابودی جمهوری و متفکرانش چنان تلخ شد که نقاشی روز قیامت روی دیوارهمان کلیسا را پر از تهدید و مصیبت و انتقام کشید و پوست کنده ی خودش را هم در دست شخصی آویزان نمود و واپسین تندیس داوود را چنان ساخت انگار که پشت گوش می اندازد و روی بر می گرداند و اراده ای برای مقابله ندارد و نیمه کاره رهایش کرد زیرا ایجاد جامعه ی مدنی نیمه کاره رها شده و پیشگامانش روی آتش جهل و خیره سری سوخته بودند. پرسش اینست که آیا هلاکوخان خرافاتی که جان آنهمه انسان را گرفت اما رصدخانه ی مراغه را به دست خواجه نصیرالدین ساخت تا زیج ایلخانی بر تقویم جلالی همشهری او، عمر خیام نیشابوری پایان یابد، آیا از سیه دلان مسیحی مُآب کاتولیک که حتی در دوربین گالیله نیز به واقعیت نگاه نمی کردند پیشروتر بود؟ این یکی از پیچ و خم های تاریخ تمدن ماست. مبارزه برای آرمان شهر و جامعه ی مدنی به ویلیلام موریس که رسید افکاری از تومّاسو کامپانلاّ و توماس مور در او منعکس شد که با کارل مارکس به روز شد، همان گونه که ادامه ی افکار مزدک ایرانی در اعتقادات کامپانلاّ به برابری و برادری و اشتراک مالکیت ادامه یافت؛ و ویلیام موریس، مبارز، مدیر، هنرمند و معماری بود که علیه شهر صنعتی و سرمایه داری ضد انسانی انگلستان، باغ شهرها را توصیه کرد و گرچه شکست خورد اما افکارش ادامه یافت و در نیوتاون زنده شد. تقسیم آب و حق آبه در شهر زیبای اصفهان و ابداعات شیخ بها مگر جز کمک به ایجاد شهر دلباز و پاک و آباد بود؟ مگر جز اندیشیدن و عمل برای شهر آرمانی بود؟ اما اصفهان هنگامی توانست آباد و زیبا و زنده شود که قبل از آن بسیاری از مبارزان راه حق به جرم گفتن اسرار حق و مبارزه علیه ستم جامعه فئودالی و اشرافیت امیران و خلفا و نظریه پردازانشان مانند ابن عربی و امام غزالی سرشان بربالای دار بلند شده بود.
توماس مور نگارنده ی آرمان شهر؛ 1478 تا 1535. او جلادش را بوسید، سکه ای طلا به او داد و ریشش را پس زد تا بیگناه قطع نشود. او بزرگترین بدبختی را مالکیت خصوصی می دانست و آن را در آرمانشهر ممنوع و بیت المال را میان همگان برابر تقسیم نمود؛ شهری که در آن همگی 6 ساعت در روز به کار کشاورزی می پرداختند تا باقی زمان را به حرفه های مورد علاقه ی خود و تحصیل علم و دانش و فلسفه برسند. یک مرد می توانست از 22 سالگی تنها با یک زن ازدواج کند اما از حق طلاق نیز برخوردار بود.
شهر آشتی آسمانی که در چینِ مینگ برپا شد تحت تاثیر اندیشه ی مانی و جنبش پهناور او از راه سازمانی به نام "لوتوس سفید"، در تقسیم زمین های بزرگ شاهزادگان مغول در میان کشاورزان تاثیر گذار شد. از آن زمان تاریخ بسیار گذشت و جنگ ها و انقلابهای اجتماعی و علمی بسیار اتفاق افتاد اما آرمانشهر و جامعه ی مدنی، دست کم در حوزه ی نظام سرمایه داری یا جنبه هایی از خصوصی سازی سرمایه داری در دولت های سوسیالیستی، از دسترس مردم دور شد. ممنوعیت ربا و تناسب خـُـمس میان بالاترین و پایین ترین در جامعه اسلامی نیز از دسترس دور شد و اسلام محمدی در چمبره ی انحصارات سرمایه داری تجاری گرفتار آمد و دچار خفقان گشت، تا اینجا که معمار و معماری ابزاری در دست ثروتمندانی شد که فوتبالیستهای میلیاردر فقط خرده نان خورهای اسپانسورهای باجگیر آنها شدند. افتضاح آنقدر بالا گرفت که جامعه عـُـق زد و نما رومی ممنوع گشت. شرمنده! همانطور که آژیر زیر میز اطباء محترم گذاشته شد تا ترافیک زیرمیزی سه قفله شود، معماران نامی هم کم کم که شهر خفه می شود بدنام می شوند و روند واژگونی، در میان گرد و خاک مبارزه ی معمارانه، از خدمت به اشرافیت سرمایه داری مالی و تجملات وقیحانه ی آنان، به خدمت به شهروند و کیفیت زندگی آغاز می شود. "موج اول اطباء" در شهر چه کردند؟ چنین گفت شهریار سیروس در جمع بزرگان موج اول معماری هنگام معرفی کتاب فریور صدری. اما پرسش اینست که آیا مگر جامعه ی مدنی در درون نظام اقلیتی سرمایه داری چیزی ممکن است؟ مگر معماری پایدار و اکو سیستم در مقایس همگانی در نظام سرمایه داری ممکن است؟ مگر همه ی مذاهب بزرگ، و بیش از همه اسلام، و همه ی اندیشمندان بزرگ و انقلابی و جنبش های تاریخ تمدن بشریت دلیلشان عدالت اجتماعی نبوده است؟ و مگر با حضور بانکهای رباخوار و پول فروش و نزولخواران و قوانین قضایی تابع آن ها، ایجاد جامعه ی مدنی و آرمانشهر و رفاه مردم ممکن است؟ کسانی که از جامعه ی مدنی حرف زدند و می زنند اما مالکیت های عمومی و خدمات اجتماعی را به بخش خصوصی منتقل کردند و می کنند و عدالت اجتماعی را عوام فریبی اعلام کردند، خود عوام فریب و در خدمت اقلیت سرمایه دارند. هربار که انقلابی بزرگ و تاریخی و اجتماعی براه افتاد، گرچه در آغاز موفق بود اما به جای دیگر رفت و به نفع مخالفانی تمام شد که تازه از راه رسیده و دوان دوان سوار کاروان انقلاب شده بودند و مردم آنها را رفیق قافله و شریک دزد نامیدند. انقلاب اجتماعی و اخلاقی حضرت مسیح عاقبت به ایدئولوژی امپراتوری روم تبدیل شد. انقلاب حضرت محمد گرفتار ضد اسلام امویان و حرص و ولع پایان ناپذیر سرمایه داران لجام گسیخته ی زمان شد. رنسانس و شورای شهر فلورانس به دیکتاتوری بارون ها تبدیل شد. انقلاب کراموِل عاقبت به امپریالیسم انگلیس تبدیل شد. انقلاب کبیر فرانسه با شعار برادری، برابری، آزادی باعث بوجود آمدن طبقه ی بورژوایی اقلیت، امپراتوری و سپس امپریالیسم فرانسه شد. انقلاب ضد برده داری و ضد نژاد پرستی در ایالات متحده باعث حکومتی شد که برده داری مدرن در دنیا براه انداخت، علم اتم را بمب کرد و بر سر مردم انداخت و عاقبت نژاد پرست شد. انقلاب سوسیالیستی روسیه باعث بورکراسی وحشتناک استالینی شد. رهبران انقلاب مردمی چین پس از مرگ مائوتسه دونگ زندانی و کشته شدند. انقلاب اسلامی ایران گرفتار چمبره های اسلام آمریکایی شد. تمام تاریخ تمدن بشریت در این چمبره یا "پیچ تاریخ" گیر افتاد. جامعه ی مدنی در میان و لابه لا و در سایه ی برج ها غیرممکن است چون برج نمایانگر انحصار و استثمار و و بی عدالتی فراوان یک اقلیت کوچک غاصب است. اگر برجهای تجارت و بانک های بزرگ روی زمین دراز بکشند و افقی شوند، اگر حق آبه در شهر و میان شهر و روستا رعایت شود، اگر برده داری مدرن برچیده شود و هرکس به اندازه ی استعداد و توانائیش کار کند و به اندازه ی نیازهایش از بیت المال بهره مند گردد، آنگاه می توان امیدوار بود معماری نیز بتواند در خدمت به مردم و کیفیت زندگی شهری و روستایی و بوجود آمدن جامعه ی مدنی و آرمانی نقش داشته باشد. فعلا بیشتر معماران دست اندر کار ما سوار بر آخرین واگن قطار سرمایه داران عجول و حریصی هستند که لوکوموتیف ران آن سازمان خصوصی سازی و اطاق بازرگانی و تجار محترم و سلطان های آن است. این اطباء طیف اول، تمام ایده آل های جامعه ی بشری و شورش ها و انقلاب هایش را می شناسند چون درس خوانده هستند اما بخاطر خود شیفتگی و رقابت شخصی و مال اندوزی تمام آن را با شعار برد - برد پایمال کردند. خداوند آن ها را ببخشد اما ما نمی بخشیم و می خواهیم آن ها برای مدتی هم که شده سپور شوند تا مزه ی تلخ زندگی و پایمال شدن شرافت انسانی را هم بچشند تا به دانسته هایشان افزون گردد. ما در رویا و خواب و خیال، جامعه مدنی می بینیم و در بیداری برای آن و برای عدالت اجتماعی و معماری زیبا، ساده و مرفه و انسانی کار و مبارزه می کنیم.
vahè
|
|
|
|
|